علم در زندگی من

هر روز یک مقاله ی علمی زیبا!

علم در زندگی من

هر روز یک مقاله ی علمی زیبا!

چهارراه پروفسور حسابی

1-در کتاب هبوط، جمله ای را از انشتین نقل شده است:«تا به حال من هر چه می گفتم، کسی نمی فهمید، حالا یک ایرانی پیدا شده که هر چه می گوید ما نمی فهمیم..»

2-مهندس ایرج حسابی تعریف می کند: پدرم برای حل یک معادله از نظریه ی خود، باید شش ماه زحمت می کشیدند و اگر به اشتباه برمی خوردند، شش ماه وقت می گذاشتند تا آن اشتباه را پیدا کنند. پدر معادلات خود را با مداد روی کاغذ شطرنجی می نوشتند تا بتوانند ریز بنویسند و اگر اشتباهی شد آن را پاک کنند. روزی به پدرم گفتم: بهتر نیست چند ماه به ژنو در مرکز سرن سوئیس  بروید تا زودتر تعدادی از معادلات را به نتیجه برسانید؟ پدر گفتند: هرگز، آن وقت این کار به اسم سوئیسی ها تمام می شود! من می خواهم به اسم ایران و دانشگاه تهران تمام شود.

3-نقلی دیگر از پروفسور حسابی: ایشان بعد از آموختن زبان های فرانسه، انگلیسی، عربی، ایتالیایی، سانسکریت، یونانی، لاتین، پهلوی، اوستا، ترکی، و روسی، حدود 38 سال پیش در سفری که با من و خواهرم به آلمان رفتند برایشان مشکلی پیش آمد، در یک مغازه ی اسباب بازی فروشی نتوانستند اسم یک اسباب بازی را به یک خانم فروشنده ی آلمانی زبان بگویند و آن را برای ما بخرند. در همان موقع تصمیم گرفتند آلمانی یاد بگیرند و به مدت 38 سال هر شب آلمانی می خواندند و بعد می خوابیدند تا بالاخره به زبان آلمانی کاملا" مسلط شدند.

4-زمانی که نهرو به ایران آمده بود،شاه در ضیافتی که به مناسبت ورودش داد، شروع به سخن رانی کرد و گفت:«فلان کشور خارجی برای ما فلان چیزها را ساخت و فلان کشور فلان چیزها را...» او همین طور از فعالیت کشورهای دیگر در ایران حرف می زد.

وقتی حرف هایش تمام شد، نهرو یک جمله گفت...که جواب همه ی حرف های شاه بود. او گفت:« شما باید این پول ها را برای ساختن مدرسه و دانشگاه خرج می کردید، آن وقت همه چیز از همان مدرسه ها بیرون می آید.»

منبع: مجله ی آزمون236

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد