علم در زندگی من

هر روز یک مقاله ی علمی زیبا!

علم در زندگی من

هر روز یک مقاله ی علمی زیبا!

صوت و فراصوت

صوت و فراصوت

     موجودات زنده از طریق امواج مختلف با محیط اطراف خود ارتباط برقرار می کنند آن ها به کمک امواج نوری از وقایع اطراف خود با خبر می شوند و به کمک امواج صوتی با یکدیگر ارتباط برقرار می کنند . گرمای اضافی به صورت امواج گرمایی ( ماورای قرمز ) از بدن دفع می شود. در این میان امواج صوت و فراصوت اهمیت ویژه ای در حیات موجودات زنده داشته و کاربردهای مختلفی در صنعت و پزشکی دارد.

کشف فراصوت

    گوش انسان می تواند نوساناتی را که محدوده آن بین 40 تا 20000 هرتز باشد را درک کند. اگر فرکانس صدا از این محدوده خارج شود گوش های انسان قادر به درک آن نیست. اما بعضی از جانوران می توانند فرکانس های بالاتری را نیز درک کنند. برای مثال سگ ها قادرند امواج صوتی با فرکانس خیلی زیاد 30000 و حتی 40000 هرتز را درک کنند گالتن در 1883 با ساخت سوتکی موفق به کشف فراصوت شد.

     سوتک گالتن متشکل از لوله ای بود که به کمک پیچ طول آن قابل تغییر بوده هرگاه طول لوله کوچک تر می شد صدا ریزتر می شد یعنی در واقع فرکانس آن افزایش می یافت با ادامه کاهش طول لوله صدا ریزتر و ریزتر شد تا جایی که دیگر صدایی نشنید . اما در این حالت سگی که در فاصله دور دست بود نسبت به آن عکس العمل نشان داد.

اهمیت صوت و فراصوت در دنیای زنده

    امواج صوتی و صدا مهم ترین وسیله ارتباطی در انسان ها و سایر جانوران است  ما به کمک صدا افکار و ایده های خود را به دیگران منتقل می کنیم  و به همین وسیله از رفتار و ایده های دیگران با خبر می شویم.

     در میان سایر جانوران نیز علاوه بر استفاده از صوت و صدا برای ارتباط ، استفاده های دیگری نیز می شود که به ذکر برخی نمونه ها می پردازیم.

ردیابی به وسیله امواج صوتی

     در سال 1940 یک دانشجوی دکترا به نام دونال گریفین ، در دانشگاه هاروارد نشان داد که خفاش قهوه ای بزرگ می تواند امواج صوتی بین 2500 تا 50000 هرتز تولید کند و به کمک این امواج و انعکاس آن می تواند حتی از میان سیم هایی که در یک اتاق تاریک کشیده شده است بدون برخورد با سیم ها به راحتی عبور کند.

     برای مانع های کوچک خفاش ها از فرکانس های بلندتر استفاده می کنند. مزیت استفاده از فرکانس بالا ( طول موج کوتاه ) این است که دقت جهت یابی آن خیلی بیش تر از اصوات با فرکانس کم است. فرکانس ها ی پایین انعکاس های گمراه کننده و نامناسبی را در مورد تعیین محل جسم به دست می دهد علاوه بر آن هر چه جسم کوچک تر باشد طول  موج نیز باید کوتاه تر باشد تا انعکاس مناسبی را از جسم فراهم سازد.

    علاوه بر خفاش ها ، نهنگ ها ، دلفین ، موش های شیگرد حتی برخی پرندگان از امواج صوتی برای ردیابی استفاده می کنند . استفاده از امواج برای ردیابی محدود به فراصوت نشده و از فرکانس های قابل درک برای انسان نیز استفاده می کنند.

     در رودخانه گنگ نوعی دلفین زندگی می کند که تقریبا" فاقد قدرت بینایی است در آب گل آلود رودخانه گنگ چشم ها تقریبا" کاربردی ندارند بنابراین دلفین ها با علائم شنوایی می توانند از محیط اطراف خود با  خبرشوند.

                                                                                                                            استفاده از امواج فراصوت

                                                                                                                                              سونوگرافی

    شاید مهم ترین و متداول ترین استفاده از امواج با فرکانس بالا در سونوگرافی باشد. اساس کار سونوگرافی بر انعکاس امواج فراصوت می باشد برای این منظور امواج با فرکانس بالا به کمک میله ای به بدن فرستاده می شود. این امواج وقتی به لایه ها و   بافت های مختلف بدن برخورد می کند انعکاس می یابد. انعکاس ها به کمک دستگاه پردازش شده و تصویر ویدئیی از بدن به دست می دهد. به کمک سونوگرافی می توان از اندام های داخلی بدن عکس گرفت و از سلامت آن ها اطمینان حاصل کرد. با استفاده از سونوگرافی می توان جنین را از ماه اول به بعد مورد مطالعه قرار داد و ناهنجاری های آن را قبل از تولد تشخیص داد.

مزیت سونوگرافی نسبت به روش های دیگر بی ضرر بودن است . نزدیک به چهل سال است که از سونوگرافی استفاده می شود اما تاکنون هیچ گزارشی از مضر بودن این گزارش منتشر نشده است. به علاوه امواج اولتراسونی بر خلاف اشعه ایکس مولکول را یونیزه نمی کند . یونیزه شدن مولکول ها باعث واکنش های مضر ، تخریب قسمت هایی از مولکول دی ان ای و... می شوند که خود ممکن است منجر به سرطان شود.

شست و شو به کمک فراصوت

    به کمک امواج فرا صوتی می توان لکه های کثیف و خون چسبیده به لوازم پزشکی و جراحی را تمییز کرد . ظرف موجود در آب به وسیله امواج فراصوت دچار تکان هایی می شوند ، لرزش های ایجاد شده باعث جدایی لکه های کثیف از ظروف می شود.

درمان بیماری ها

   با استفاده از همواج فراصوت و پدیده تشدید می توان بسیاری از بیماری ها را درمان کرد برای مثال دستگاه سنگ شکن که برای شکستن سنگ کلیه و کیسه صفرا به کار می رود بر همین اساس کار می کند. امواج فراصوت با فرکانس مشخص به سنگ تابیده شده و باعث لرزشی در سنگ شده که سنگ را خورد کرده و ریزه های آن توسط آب بدن شسته شده و از بدن خارج می شود.

به کمک امواج فراصوت همچنین می توان غده های سرطانی را تخریب کرد.

صوت های زیر شنوایی

    فرکانس های طبیعی زیر شنوایی توسط  منابع مختلفی مانند رعد و برق، زمین لرزه ، وزش باد و... ایجاد می شود. تضعیف صدا با عکس مجذور طول موج متناسب است و بنابراین امواج زیر شنوایی می توانند مسافت های زیادی را از منبع تولید خود طی کنند. ثابت شده است که کبوترهای خانگی می توانند صوت هایی با فرکانس حدود 05/0 هرتز را درک کنند و به کمک آن به تعیین جهت بپردازند.فیل های آفریقایی صداهای با فرکانس 14 تا 35 هرتز می توانند تولید کنند و چون صدای تولید شده با این فرکانس در هوا کم تضعیف می شود بنابراین فیل های دیگر می توانند این صداها را از چند کیلومتر دورتر حس کنند . چنین ارتباطی برای این حیوانات اجتماعی بسیار مهم است .

   کشف این واقعیت که حیوانات می توانند صوت های زیر شنوایی را درک کنند شاید دلیلی برای رفتارهای غیر طبیعی حیوانات قبل از وقوع زلزله باشد.

منبع:  مجله فرآیند

                                

تاریخچه ی مختصر فبزیک

ما قبل تاریخ: همانطور که پیشینیان از روی تجربه و آزمایش به خواص باطنی تعدادی از اجسام پی برده و از ترکیب مواد به وسایل مختلف (تشویه، نکلیس، تقطیر و ...) مواد شیمیایی به دست آورده و برای علمای شیمی جدید مایه ای درست کرده اند، همینطور هم تحقیق در خواص فیزیکی اجسام از مسایل تازه نیست و از قدیم الایام انسان در صدد کشف آنها بوده و فیزیک جدید در حقیقت مولود توجهات و تحقیقات پیشینیان می باشد. مثلاً تالس که از قدیمی ترین حکمای سبعه است و در شش قرن قبل از میلاد می زیسته ثابت کرد که از مالش کهربا خاصیتی در آن ظاهر می شود که اجسام سبک را جذب می کند.
همچنین فیثاغورث ریاضیدان و حکیم معروف یونانی به همراه شاگردانش به پاره ای مسائل و قضایای صوت پی برده بودند. ارسطو نیز در چهار قرن قبل از میلاد تئوری های دقیقی در باب کائنات الجو (قوس و قزح، هاله های قمری و شمسی، شفق شمالی و شبنم) استخراج کرده است. ارشمیدس در سه قرن قبل از میلاد آتی از قبیل جرثقیل، منجنیق، میزان الغلظه و پیچ ارشمیدس را اختراع نمود. قانونی را که ارشمیدس موفق به کشف آن گردید از این قرار است: بر کلیه اجسام مرتمسه در سیال (مایعات و گازها) فشاری از زیر به رو وارد می آید که مقدار آن مساوی است با وزن سیال تغییر مکان یافته. بطلمیوس نیز منجم و ریاضیدان یونانی قرن دوم میلادی تحقیقات عمیقی راجع به نور کرده است. پس از بطلمیوس تحقیقات فیزیکی تا قرن سیزدهم متوقف شد و فقط عده ای از قبیل جابر و محمد بن موسی در این رشته زحماتی کشیدند و اطلاعات قابل توجهی کسب کردند.
قرون وسطی: در این قرن دو اختراع مهم به عمل آمد. یکی آئینه های صیقلی و دیگری عینک. در قرن چهاردهم استفاده از قطب نما تعمیم یافت. قرن پانزدهم تقریباً چیز مهمی راجع به فیزیک ندارد. ولی در قرن شانزدهم مباحث ثقل و نورو مغناطیس کمال یافته اند. جانسون میکروسکوپ را اختراع کرد (1590) و روبرت نورمن میل مغناطیسی را تعیین نمود و بالاخره ژیلبرت اولین تجارب علمی الکتریکی و مغناطیسی را در کتاب معروفش (magnefe) منتشر ساخت.
فیزیک جدید: پایه فیزیک جدید در قرن هفدهم توسط گالیله گذارده شد. ترازوی آبی- میزان الحراره و دوربین نجومی از اختراعات و کشفیات او می باشد. رصدهای دقیق گالیله او را به سلسله هیئت کوپرنیک هدایت نمود و برعکس نظریه قدما که زمین را مرکز عالم می دانستند ثابت کرد که مرکز عالم شمسی خورشید است نه زمین. اگرچه اول مخترع میزان الحراره گالیله می باشد ولی نقطه ذوب یخ را برای صفر میزان الحراره (دماسنج) هوک قرار داد و ثبوت غلیان آن را هالی تعیین کرد. دکارت قوانین انکسار و تئوری قوس قزح را بنا نهاد. توریچلی نیز میزان الهوا (دماسنج) را ساخت. نیوتن منجم، ریاضیدان و فیزیکدان انگلیسی جاذبه عمومی عالم را کشف کرد. بویل ماشین تخلیه هوا را که قاضی عدلیه شهر ماگدبورگ اختراع کرده بود تکمیل نمود. اگرچه قرن هجدهم برای فیزیک به درخشندگی قرن هفدهم نمی باشد ولی آن را قرن بی ثمری هم نمی توان نامید.
در این قرن دوفه جذب و دفع های الکتریکی را تحت تحقیق درآورد و الکتریسیته این است که دو الکتریسیته هم جنس یکدیگر را دفع و دو الکتریسیته مخالف همدیگر را جذب می نمایند. خلاصه کارهای دوفه به تجسسات بی فایده علما خاتمه داد و از آن به بعد الکتریسیته وارد تاریخ تازه ای شد. سال 1800 تجربه گالوانی، ولتا را به اختراع پیل یعنی اساس الکتریسیته جاری هدایت کرد. در این قرن خیالی هواپیمایی که از آرزوهای دیرینه بشر بود در ذهن اروپائیان قوت گرفت از جمله دو برادر میشل منگفلیه و اتین منگفلیه رئیس کارخانه کاغذ سازی آننه که در پنجم ژوئن سال 1783 بالنی درست کرده و به هوا فرستادند بسیاری از دانشمندان برای کشفیات علمی با بالن های مدور به ارتفاعات بالا رفته اند از جمله گی لوساک فیزیکدان و شیمیدان معروف فرانسوی که تا حدود 7000 متری رفت و ملاحظه نمود که در این ارتفاع هوا به قدری خشک می باشد که پوست بدن جمع می شود و کاغذ و مقوا مثل اینکه در مجاورت آتش شدیدی باشند پیچیده و لوله می شوند در قرن نوزدهم دامنه فیزیک بسط شایانی پیدا کرد و مخصوصاً استفاده از آلات فیزیکی در صنایع و کارخانجات روز به روز رو به افزایش نهاد. در سال 1801 کارلیسل و نیکلسون آب را تجزیه کردند. در سال 1807 دیوی به وسیله تجزیه الکتریکی املاح قلیایی سدیم و پتاسیم را به دست آورد. پلانته آ کومولاتر را ساخت. ارستد دانشمند دانمارکی ثابت کرد که جریان الکتریسیته عقربه مغناطیسی را که همیشه به جهت ثابتی متوجه است منحرف می سازد (1819). باید دانست که مبحث مغناطیس الکتریکی نتیجه اکتشافات دو دانشمند برجسته یعنی ارستد و آمپر می باشد. فارادی نیز الکتریسیته را بنا نهاد. آراگو قانون آمپر را تکمیل کرده و گائوس از بزرگترین منجمین و ریاضیدانان آلمانی اختراع تلگراف را تکمیل کرد . بعدها طبیعی دان آمریکایی بنام مرس الفبایی برای تلگراف درست کرده و دستگاه آن را ساخت. بالاخره پس از آنکه دامنه الکتریسیته وسعت یافت، واسطه انتقال اخبار جریات الکتریسیته شد.
 

منبع:

 ایرانیکا

زندگینامه دکتر محمود حسابی

زندگینامه دکتر محمود حسابی
محمود حسابی در سال ۱۲۸۱ شمسی در تهران به دنیا آمد وی ۴ ساله بود که پدرش معزالسلطنه سفیر ایران در لبنان شد و به بیروت رفتند.یک سال بعد پدرش به ایران بازگشت و ازدواج کرد و دستور داد که همسرش گوهرشاد و بچه‌هایش را از سفارت بیرون کنند.بعد از آن محمود ، محمد و مادرشان با فقر زندگی کردند.
محمود از مادرش نی زدن را یاد گرفت و به کمک او قرآن و دیوان حافظ را حفظ کرد و گلستان و بوستان ، شاهنامه ، مثنوی مولوی و امثالهم را نیز آموخت.
محمود تحصیلات ابتدائی خود را در سن هفت سالگی در مدرسه فرانسوی های بیروت آغاز کرد . شروع دوره دبیرستان او همزمان با آغاز جنگ جهانی اول بود و به دلیل تعطیل شدن مدرسه فرانسوی زبان بیروت به مدت دو سال در منزل به تحصیل پرداخت . پس از آن برای ادامه تحصیل وارد کالـج امریکائی بیروت شد.
در سن ۱۷ سالگی لیسانس ادبیات عرب ، در ۱۹ سالگی لیسانس بیولوژی و بعد از آن مدرک مهندسی راه و ساختمان گرفت تا از این راه به اقتصاد خانواده کمک کند. همزمان با شغل نقشه‌ کشی در رشته‌های پزشکی ، ریاضیات و ستاره‌شناسی از دانشگاه آمریکایی بیروت فارغ‌التحصیل شد.
شرکت راهسازی کارفرمایش او را برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاد و او از دانشکده‌ی برق پاریس مدرک گرفت. همزمان با تحصیل در رشته‌ی معدن در مدرسه‌ی عالی معدن پاریس در راه‌آهن برقی فرانسه مشغول به کار شد و سرانجام به رشته‌ی فیزیک دانشگاه سوربن فرانسه رفت.در ۲۵ سالگی دانشنامه دکترای فیزیک خود را به خاطر رساله‌ی حساسیت سلولهای فتوالکتریک با درجه‌ی ممتاز گرفت ، و دو نشان از عالی‌ترین نشانهای علمی فرانسه را دریافت کرد. وقتی که دکتر حسابی نظریه‌ی بی‌نهایت بودن ذرات را ارائه کرد ، دانشمندان فرانسوی از درک آن عاجز ماندند و به او گفتند به محضر اینشتاین برود. او برای شاگردی اینشتاین به همراه پنج هزار نفر دیگر در امتحانی شرکت کرد و جزء پنج نفر اول قرار گرفت. پس از مدتی او در کرسی اینشتاین شروع به تدریس کرد ، او ناگهان متوجه شد که دست در سفره‌ی آمریکایی‌ها دارد ناگهان غیرت ملی‌اش بیدار شد و به ایران بازگشت و در ایران ۶ ماه بیکار بود تا به کمک یکی از اقوام در وزارت راه استخدام شد. او در مباحثات همواره به آیات قرآن و روایات به عنوان شواهد و دلایل محکم استناد می‌کرد.
استاد اعتقاد داشت که طبیعت تحت آهنگ موزون و عرفانی خود درحال نیایش است و همچنین «تئوری بی‌نهایت بودن ذرات» را با وحدت وجود مرتبط می‌دانست. وی می‌گفت: «شاید بیست شاگرد ممتاز درس بخوانند و فارغ التحصیل شوند ولی کسی که دید و نظر جدیدی دارد، باید تقوا نیز داشته باشد؛ چنین افرادی نسبت به دیگران برتری دارند.»
ایشان حتی به هنگام انتخاب همسر، (با وجود پیشنهادهای بسیار از سوی خانواده‌های سرشناس و به اصطلاح متجدد آن روز) دختری از خانوادة روحانی حائری را برگزیدند. وی فرزندان خود را از کودکی ملزم به فراگیری و انجام فرایض دینی می‌نمود ونیز آنان را به تلاوت آیات با لهجه‌ی صحیح عربی و درک کامل معانی تشویق می‌کرد.
 
در زمان ادارة اولین بیمارستان خصوصی در ایران (بیمارستان گوهرشاد، سال 1312ش) با وجود جوً حاکم، کارکنان خانم ملزم به رعایت کامل حجاب بودند و این نشانی از پایبندی استاد به مبانی و اصول اعتقادی بود.
کتاب‌خانه شخصی پروفسور حسابی شامل 27400 جلد کتاب در زمینه‌های گوناگون ادبی، پزشکی، ریاضی، زیست‌ شناسی، ستاره‌ شناسی، فلسفی، فیزیکی، مذهبی و مهندسی (الکترونیک، برق، راه و ساختمان، شیمی، مکانیک) است؛ همچنین چندین دایره‌المعارف مانند لاروس، بریتانیکا، بورداس، امریکانا و کتبی در مورد مجسمه‌ها، نقاشی‌ها و موزه‌های معروف جهان نیز در آن یافت می‌شود. پروفسور حسابی مشترک روزنامه‌ها و مجلات معتبری چون نیوزویک، اشپیگل، لوپوان، ساینتیفیک امریکن، فیزیکس تودی، فیزیکس ورد، مجله مرکز علمی سزن سویس، نشریة آکادمی علوم امریکا و نشریة آکادمی علوم نیویورک و ... بود. استاد به موسیقی اصیل ایرانی علاقه بسیار داشت و می‌گفت:« موسیقی ایرانی یک طرز فکر است، یک فلسفه است و بیان یک آرزوست.» وی به کمک شاگردان خود در دانشکده علوم، مانند دکتر برکشلی به تعیین نت‌ها و اندازه‌گیری دقیق فواصل گام‌های موسیقی ایرانی پرداخت و به یاری دکتر ناجی با تغییر شکل کاسه تار این ساز قدیمی ایران ایران را اصلاح کرد تا با نت‌های مختلف زیر و بم خنیدداشته باشد. استاد موسیقی کلاسیک غرب را به‌خوبی می‌شناخت و در نواختن ویولن و پیانو مهارت داشت، تا آن جا که برندة جایزه اول مدرسه موسیقی (کنسرواتوار) پاریس، در سال 1306ش(1927م) شد. در میان موسیقی‌دانان غربی، بیش از همه به باخ علاقه داشت و معتقد بود:« آن قدر موسیقی باخ قشنگ است که آدم فکر می‌کند با خدا حرف می‌زند.» ایشان موسیقی بتهوون، شوبرت، شوپن، موتسارت و ویوالدی را نیز تحسین می‌کردند.
ورزش کوهپیمایی و راه‌پیمایی از ورزش‌های مورد علاقة استاد بود. وی در دورة نوجوانی در رشته شنا، دیپلم نجات غریق دریافت کرد.از دیگر ورزش‌های مورد علاقة استاد می‌توان از فوتبال، دوچرخه سواری، دو استقامت، دشت نوردی و جز این‌ها نام برد.
زبان‌هایی که استاد به آن‌ها اشراف داشتند چهار زبان زنده دنیا یعنی، فرانسه، انگلیسی، آلمانی و عربی تسلط داشت و در مطالعات و مکالمات این زبان‌ها را به‌کار می‌برد. همچنین به زبان‌های سانسکریت، لاتین، یونانی، پهلوی، اوستایی، ترکی، ایتالیایی اشراف داشت و آن را در تحقیقات علمی خود به ویژه در امر واژه‌گزینی زبان فارسی به کار می‌برد.
 
استاد به آثار ، نویسندگان و شعرایی چون حافظ، سعدی، فردوسی، مولوی،نظامی، باباطاهر و نیز آندره ژید، شکسپیر، شلی، فالکنر، آناتول فرانس، ولتر، هکسلی، همینگوی، راسل، بودلر، راسین، رامبو، ورلن ... علاقه داشتند .بزرگانی که استاد با آن‌ها در تماس بودند. پروفسور اینشتین، برگمان، بلاکت، دیراک، شرودینگر، بور، تلر، بورن، فرمی، فون نویمن، گودال، ویتسکر، برتران راسل، آندره ژید، ... استاد مطهری، علامه محمد تقی جعفری، استاد ابوالقاسم حالت، استاد شیخ الملک(اورنگ)، ... وی نزدیک به پنجاه سال در جلسات روزهای جمعه پذیرای علما، فقها، شعرا، ادبا، اساتید دانشگاه و حتی مردم عادی بود و هر پانزده روز یک بار، در روزهای دوشنبه با فارغ‌التحصیلان دانشکده فنی دانشگاه تهران دیدار می‌کرد.
استاد فردی خوش‌رو، فروتن و با وقار بود کم سخن می‌گفت و بسیار می‌اندیشید. قناعت و صرفه‌جویی از خصوصیات اخلاقی وی بود و هر چه در اختیارش قرار می‌گرفت، آن را نعمت الهی می‌دانست. هیچ‌گاه از تحصیل علم غافل نشد و در طول سی‌و هشت سال پایانی عمر، شبی یک ساعت به فراگیری زبان آلمانی می‌پرداخت. مطالعه و تحقیق بر روی مطالب گوناگون، محاسبات تئوری بی‌نهایت‌ بودن ذرات، گوش‌ دادن به اخبار داخلی و رادیوهای خارجی، باغبانی، آهنگری، نجاری ونوآوری‌های علمی و صنعتی (در کارگاه کوچک خانه) از سرگرمی‌های او بود. به همسر و فرزندان خود عشق می‌ورزید و به آن‌ها احترام می‌گذاشت. با وجود مشغلة بسیار، همواره می‌کوشید از هر فرصتی برای تبادل نظر و هم‌نشینی با آن‌ها استفاده کند. هر دو شب دو ساعت را به آموزش مطالب گوناگون و پاسخ‌گویی به پرسش‌های درسی فرزندان‌شان و همچنین ساعتی را به آموزش فرزندان همسایگان اختصاص می داد.
او مجلس را وادار به تصویب طرح تاسیس دانشگاه تهران کرد(سال ۱۳۱۳) در دولت ، مصدق وزیر فرهنگ بود و همان وقت اولین مدرسه‌ی عشایری ایران را تاسیس کرد. بعد از انقلاب خانه‌اش را در بانک گرو گذاشت تا در خانه ، آزمایشگاهی تاسیس کند. در حال حاضر در خانه‌ی او (بنیاد پروفسور حسابی) بیش از ۱۰۰ محقق مشغول به کارند.
در دیار غربت :
بعد از اینکه ما در بیروت بی پناه شدیم زندگی سختی را پشت سرگذاشتیم بایدکجا می رفتیم آن هم در کشور قریب که هیچ کس را نمی شناختیم . تمام اثاثیه ما را پشت دیوار سفارت ریخته بودند و من و برادرم و مادرم کنار اثاثیه نشسته بودیم و باید واقعیت را قبول می کردیم . از ته دل به خدا پناه آوردیم و چیزی از درون به ما می گفت که خدا به فریادمان خواهد رسید . همان که گفته شد قنسولگری ایران در بیروت مستخدمی داشت به اسم حاج علی که همشهری ما بود وقتی ما را با آن حال و روز دید علی رغم خطراتی که برای ایشان داشت ما را به خانه خودش برد و با احترام بسیار زیادی از ما استقبال کردند و ما ساکن اتاق سرایدار قنسولگری بودیم و باید حرفها و نگاه های اعضای سفارت خانه و خانواده آنها را که خرد کننده بود گوش می دادیم خوب چاره ای نبود چه می شود کرد؟ با این حال سختی های بسیار زیادی را متحمل شدیم و در حالی که با کمک حاج علی زندگی را می چرخاندیم گاهی هم مادر از جواهرات خود استفاده می کرد.
اما یک روز که ما مشغول بازی بودیم ناگهان صدای جیغ مادر بلند شد و همگی ما را به داخل اتاق کشانید با جسم بی جان مادر رو به رو شدیم مادر را به کمک حاج علی و دخترش به پزشک محلی بردیم و دکتر بعد از معالجه گفتند که او سکته کرده و از گردن به پایین فلج است دنیایی از غم سراسر وجودم را فرا گرفت و با خود گفتم مادر به خاطر من و برادرم سکته کرد وقتی دید که دیگر هزینه ای برایمان نمانده است.
 
خاطرات کودکی دکتر محمود حسابی :
باید از زمانی شروع کنم که پنج ساله بودم و خانه ما در میدان شاهپور تهران بود . آخر بازارچه قوام الدوله کوچه پایینی کلیسای ارمنه قرار داشت. خاطرات بسیاری از خانه محل تولدم دارم هنوز هم وقتی که پایم روی سنگ ریزهای کنار باغچه ای قرار می گیرد به یاد آن خانه می افتم . من و برادرم برای پدر و مادرم خیلی عزیز بودیم و آنها آرزوی های زیادی برای ما داشتند یادم می آیدکه غلام سیاه خانه مان یعنی نوروز پناهگاهی جزء مادرم نداشت .
به یاد می آورم که چهار سال داشتم و روی پله ها روبه روی حوض با خانم نشسته بودیم خانم برایم تعریف می کردند که چند ماهی نمی گذشت که مرا به دنیا آورده بودند مرا در بغل گرفته بودند و برادرم در بغل و دامان حاجیه طوبا خانم مادر بزرگم بود.
مرحوم آقای نظرالسلطان عسگری که نوه دایی مادرمان می شدند و از افراد سرشناس فامیل بودند و ضمنا مقام والایی در دادگستری داشتند به خانه ما آمده بودند تا ما را ببیند اول برادرم محمد را بغل گرفت و درباره آینده او گفت: من حدس می زنم محمد وقتی بزرگ شود درس بخواند و طبیب بشود فکر و طبعش هم طوری است که ثروت زیادی گرد می آورد ، بعد نصرالسلطان مرا در آغوش می گیرد و مدت طولانی ای در چشمانم نگاه می کند و بعد می گوید این پسر عجیب است عجیب !
محمود آدم فوق العاده ای خواهد شد ، او جامع العلوم خواهد شد او دانشمند می شود و افراد بسیاری از او سود خواهند برد نام او جاودان خواهدشد اما با این حال مال منال چندانی نخواهد آورد.
پدرم می گفتند: وقتی طی سالهای بعد از سوی مادرم این حرفها را می شنیدم فکر می کردم برای دلخوشی ما و جبران ناراحتی های من این حرفها را می گویند ، اگر این حدس من درباره حرفهای مادرم درست نباشد باید بگویم: دست کم آقای نصرالسلطان هرگز سختی ها و ناراحتی هایی را که من باید در سالهای بعد با آن دست پنجه نرم کنم نمی دانست.
از لحن بیان پدرم معلوم بود که خیلی راضی نیستند درباره دوران کودکی شان حرف بزنند و باز هم مشخص بود که برخی از قسمت ها را که مربوط به دوران کودکی شان می شد برایم بیان نمی کنند اما ظاهرا به خاطر خواهش و درخواست من پذیرفته بودند.
پدر ادامه داد: بگذار قصه کودکی ام را از زمانی شروع کنم که به بغداد رفتیم : جد شما یعنی پدر بزرگ من آقای معزالسلطان اسم کوچکشان علی بود و ملقب به حاج یمین الملک از افراد سرشناس و برجسته هیئت وزیران بود. یک روز به خانه ما آمد از این تعجب کردیم که چرا صبح به این زودی نزد ما آمده است پدرم یعنی آقای عباس حسابی ملقب به معزالسلطنه از آن جایی که ایشان را نزد خود فرا نخوانده بود حدس زد که باید مسئله مهمی در میان باشد. پدر بزرگ به پدرم گفت : که باید به عنوان قنسول یا به اصطلاح به عنوان نماینده دولت به شامات بروی . شامات آن موقع شامل سوریه و لبنان فعلی می شد و همه تحت سلطه ترک های عثمانی بود و مرکز این سرزمین ها آن موقع بیروت محسوب می شد.
من و برادرم هرگز نمی دانستیم که این سفر بیش از یک سال به طول می انجامد. آن زمان وسیله سفر درشکه ، کجاوه ، اسب و قاطر بود.
بعد از چند روز سفرمان آغاز شد از تهران به شاه عبدالعظیم و از آنجا به قم و کرمانشاه سفر کردیم و از کرمانشاه به طرف کربلا و نجف و بغداد و دمشق حرکت کردیم و از آنجا عازم بیروت شدیم. سه ماه در بغداد و کربلا ماندیم بعد از این مدت به طرف دمشق حرکت کردیم و چهارماه هم در آنجا ماندیم بعد از این که پدرم گزارش هایی برای دولت نوشت به سمت بیروت حرکت کردیم.
بیروت شهری زیبا و خاطره انگیز بود خانه سفیر در بیروت ، خانه بزرگ و مجللی بود و شادی های کودکانه در سال نخست اقامت مان در بیروت برایمان بسیار بود.
مادرم زنی قانع و فداکار بودند و اصلا تمایلات مادی و ثروت اندوزی نداشتند اما بر عکس پدرم ، پدر مدام در حال حساب و کتاب بود این املاک اش در ایران چه وضعی دارد ؟ یا این که از دولت چه سمتی بگیرد که بهتر باشد؟ مدام برای کسب پست های بالاتر با تهران مکاتبه می کرد و همین کار ها باعث می شود مادرم ناراحت بشوند اما مادر زنی نبودند که به روی خودشان بیاورند. بعد از مدتی پدر تصمیم خودش را گرفت تا برای به دست آوردن خواسته های مادی و کسب قدرت به ایران باز گردد و من و برادرم را به یک مدرسه شبانه روزی در بیروت بسپارد زیرا بیروت به اروپا نزدیکتر بود و مدارسش به مراتب بهتر و پیشرفته تر از تهران بود . همچنین برای نگهداری از ما دایه هایی را در نظر گرفته بود و می خواست با مادر به ایران باز گردد وقتی ما هم از تصمیم با خبر شدیم چیزی نمانده بود که از غصه دق مرگ بشویم مگر می شود که ما غریب و تنها به دور از پدر و مادر آن هم در شهری به آن بزرگی تنها باشیم باور کردنش مشکل بود آیا فقط به بهانه تحصیل من و برادرم پدر می توانست ما را بی خانواده و بی تکیه گاه رهاکند؟اما خداوند مادری مهربان و با گذشت به ما عطا کرده بود ، مادر تصمیم گرفتند که پیش ما بماند و همراه پدر نروند و گفتند من می خواهم خودم فرزندانم را بزرگ کنم نه دایه ها . پدر برای کسب لذایذ دنیا تصمیم خود را گرفته بود او یک باره و در کمال خونسردی ما و مادرم را در بیروت گذاشت و راهی تهران شد. از آن پس پدرم هزینه زندگی ما را هر چند ماه یک بار مرتب به سفارت بیروت می فرستاد و ما از این بابت مشکلی نداشتیم.
 
حدود یکسال از سفر پدرم به شهر تفرش می گذشت یک روز عصر پیشکار پدرم که اوامر او را اجرا می کرد و مردی خشن و بسیار سرد بود و خیلی با پدرم هم خلق و خو بود به منزل ما آمد و در خانه را زد ، وقتی در را باز کردم گفت: با خانم جناب قنسول می خواهم صحبت کنم من به مادر خبر دادم و مادرم بعد از تعویض لباس به داخل سرسرای جلوی عمارت آمدند و به من اشاره کردند که پیشکار را راهنمایی کنم . مادر کنار میز بلند داخل سرسرا ایستادندتا پیشکار هم مجبور شود بایستد ، مادر نکات دقیق و ظریفی را رعایت می کردند ، من در صورت پیشکار یک نوع شیطنت کینه و خشونت می دیدم و در صورت مادرم نوعی نگرانی را احساس می کردم البته رفتار با صلاحت و جدی و مطمئن مادرم باعث شده بود پیشکار جرات بیان خواسته اش را از دست بدهد پیشکار من و من می کرد تا مادر به او گفتند : حرف تان را بزنید چرا این دست و آن دست می کنید؟ ای کا ش لال می شد و هیچ وقت پیغام پدر را به ما نمی رساند ولی این طور نبود و او لب به سخن گشود و گفت که پدر دیگر هزینه ای برای گذراندن زندگی به ما پرداخت نمی کنند و خواسته بود که هرچه زودتر ما آنجا را ترک کنیم مادر که حسابی جا خورده بودند با حیرت و تعجب پرسیدند حتما جای دیگری را برای ما در نظر گرفته اند چرا درست سخن نمی گویید ، پیشکار با لحنی بی اعتنا و خونسرد ادامه داد که آقا دستور داده اند ظرف یک هفته باید خانه را تخلیه کنید در عین ناباوری مادر از پیشکار در خواست نامه ای که از سوی پدر آورده بودند را کردند و نامه را خواندند و حقیقت داشت ، مادر را وحشتی عمیق در آغوش گرفت .
آقای معز السلطنه به تهران می آید تا ثروتی بیشتر گرد آورد و از آنجایی که خانواده خود را در بیروت رها کرده با خانمی به اسم همدم الدوله از خانواده سلطنتی قاجار بود آشنا می شود و با او ازدواج می کند با این کار معزالسلطنه شاه می شود و موقعیت بسیار خوبی برای شرکت در مهمانیها ی دربار است .
معزالسلطنه بعداز چند ماهی از خانم جدید خود می خواهد که با شاه صحبت کند تا مقام بالاتری را تصاحب کند.متاسفانه شرط خانم همدم الدوله رها کردن زن و فرزندان و قطع خرجی و اخراج آنها از سفارت بود تا همسر اول و فرزندانش را از بین ببرد. از انجا یی که معزالسلطنه حاضر بود برای کسب موقعیت و مقام بالا دست به هر کاری بزند بنابراین شرط زن دوم خود زا پذیرفت و دست به کار شد. حال این که آقای حاج یمین الملک که آن روز ها وزیر دارایی بود می توانست به ما کمک کند اما ما هر چه نامه نوشتیم به دستور خانم همدم الدوله نامه ها به دست پدر بزرگ نمی رسید حتی پدر بزرگ مستمری که جداگانه برای ما در نظر گرفته بودند اما پدرم مستمری را هر ماهه دریافت می کرد. واقعا عجیب است؟به قول پدرم اگر انسان بخواهد کسی را اذیت کند هیچ موجود دیگری به پایش نمی رسد.
 سیسه پدر برای نابودی خانواده :
روزگار به همین منوال گذشت تا این که ما 9 ساله شدیم یک روز پدرم پیش ما آمدند چون همسر دوم پدر از زنده بودن ما آگاه شده بود و همین مساله باعث نگرانی او شده بود وبه پدر دستور داده شده بود که به بیروت بیاید و مادر را با خود سوار کشتی کنند و من و برادرم را به بهانه تحصیل در بیروت بگذارند از آنجایی که مادر نگران آینده ما بود پیشنهاد پدر را پذیرفتند و همراه پدر راهی شدند ما خیلی نگران بودیم چراکه ماجرا طبیعی پیش نمی رفت دیری نگذشت که فهمیدیم همه این ماجراها دسیسه ای بیش نبوده و معزالسلطنه برای نابودی ما به بیروت آمده است وقتی که ما در تهران بودیم غلامی داشتیم به اسم نوروز که او هم همراه پدر بود وقتی که از ماجرا باخبر می شود نزد مادرم می روند و همه چیز را به مادر می گویند و از ایشان می خواهند که هرچه زودتر خود را ازاین دسیسه شوم نجات دهد .
مادر وقتی که از ماجرا با خبر می شود دست به کار می شود و سرش را به لبه تیز و آهنی ستون کشتی که از پشت به آن تکیه داده بود به شدت هر چه تمامتر می کوبند که بر اثر این ضربه سرشان شکاف عمیقی بر می دارد به طوری که زمین کشتی پر از خون می شود به معزالسلطنه خبر می رسانند او هم به محض دیدن صحنه مادر را به بیرون از کشتی می برند و همان جا رهایش می کنند به خیال اینکه از خون ریزی شدید جان سالم به در نخواهد برد اما به خواست خدا مادر زنده می ماند و با این فداکاری و تن افلیج خود و ایمان راسخ نزد من و برادرم باز می گردد و معزالسلطنه دست خالی به ایران می رود.
فاجعه بعدی مربوط به 14 - 15 سالگی من و برادرم می شود که همسر دوم پدرم باز از سلامتی ما مطلع می شود و باز پدر را به قصد نابودی ما به بیروت می فرستد که با دلسوزیهای حاج علی، باز نجات پیدا کرده و برای آنکه پدر بار دیگر مزاحم ما نشود به جنوب بیروت شبانه اثاث کشی کردیم به طوری که جزء حاج علی کسی از ما خبرنداشت . بله زندگی گاهی خیلی سخت و غیر قابل تحمل می شود انگلیسی ها در هنگام سختی ها و تصمیم برای انجام دادن کاری به بچه هایشان می گویند : که تا جایی که می توانی ببینی و می توانی بایستی مقاومت کن . من تقریبا این کار را از کودکی ام آموختم.
در آن دوران مهمترین مساله این بود که مادری حامی ، معتقد ، متدین و سخت کوش داشتیم با اینکه سکته کرده بود و افلیج بود و بیشتر وقتها در بستر بیماری به سر می بردند اما هیچ گاه ناامید نمی شد و لحظه ای از تربیت و آموزش ما غافل نمی شدند و همین باعث امیدواری و شادی ما می شد. کار به جایی رسیده بود که دیگر پولی برایمان باقی نمانده بود و چیزی هم برای خوردن نداشتیم من و برادرم لیفه خرما را می کندیم و با شمع می تاباندیم تا بند کفش درست کنیم و به مغازهای بیروت سری می زدیم تا هرکس که باری یا کالایی دارد برایش جابجا کنیم تا بتوانیم خرج داروهای مادر را در آوریم.
در آن هنگام قند پیدا نمی شد و ما از میوه های شیرین ((خروب)) استفاده می کردیم و مقدار زیادی جمع آوری می کردیم و نصف آن را خشک می کردیم برای زمستان هرچند که این میوه وقتی خشک می شد خیلی جویدنش سخت بود اما ما خوشحال بودیم و چاره ای نداشتیم.
من با تلاش زیاد توانستم دیپلم نجات غریق را بگیرم پس تابستانها به 20 بچه هم قد خودم آموزش می دادم شنا در سواحل مدیترانه آن هم در عمق زیاد کار بسیار دشواری بود دیگر روزها همین طور می گذشت تا زمانی که کار داشتیم اوضاع بد نبود اما وقتی بیکار می شدیم شبها من و برادرم داخل کوچه ها راه می افتادیم و نان خشک جمع می کردیم آنها را می شستیم و روی پارچه ای خشک می کردیم و بعد استفاده می کردیم با این حال هیچ گاه به یاد نمی آورم که مادر لب به شکوه و نا رضایتی باز کنند هیچ وقت غصه بی پولی را نمی خوردند تنها نگرانی او از بابت درس ما بود که او را عذابی دشوار و سخت بود. این بود که مادر تصمیم گرفت راز دل را با حاج علی در میان بگذارد با این که می دانستند او درگیر مسائل خود است ولی چاره ای نبود پس از حاج علی خواهش کرد تا مدرسه رایگان و یا با هزینه کم برای ما پیدا کند و او هم پذیرفت به هر حال هیچ مدرسه ای جزء مدرسه روحانیون رایگان نبود و ما مجبور بودیم که برای درس خواندن نزد کشیش های فرانسوی بیروت برویم با نگرانی هایی که از جانب مادر با آن حال شان داشتیم پذیرفتیم و فکر کردیم که این کار باعث خوشحالی بی اندازه مادر می شود . نگرانی من از بابت مادر خیلی بیشتر از این ها بود چون باید 6 شبانه روز آنجا باشیم و فقط یک شب اجازه داشتیم که کنار مادر باشیم.
 
مدرسه روحانیون :
فکر مادر لحظه ای مرا آرام نمی گذاشت بالاخره تصمیم گرفتم که موضوع را با حاج علی در میان بگذارم و در واقع از او کمک بخواهم ، او نیز گفت که من حاضرم به شما کمک کنم من و دخترم از مادرتان مواظبت خواهیم کرد شما به درستان برسید.
ما را به خوابگاه بردند و لباس همراه با تختخواب و خلاصه از ظرف غذا تا وسایل بهداشتی به مادادند ، شبهای آنجا خیلی سخت بود مخصوصا که همیشه به تختهای خواب سکری می کشیدند و صدای قدمهایشان لالایی وحشتناکی بود که ما را به خواب می برد از وضع موجود راضی نبودیم ولی تحمل می کردیم اما کاسه صبرم تمام شد و موضوع را با مادر در میان گذاشتم و از درس دادن آنها گفتم و اینکه آنها از مسلمان بودن ما ناراضی اند وبه نحوی می خواهند ما نیز چون بچه هایشان مسیحی فرانسوی بشویم ، بنابراین به ما خیلی سخت می گریند و مادر هم از ترس اینکه مبادا به بچه هایش مسیحی فرانسویی بشوند در غیاب ما در طول یک سال آنقدر به حاج علی التماس کردند تا بالاخره حاج علی قول داد تا جایی بهتر برای ما پیداکند با همه سختی ها و پیشامدها توانسته بود تقاضای بازرسی کند تا ما بتوانیم اجازه ای گرفته و شبها پیش مادر نازنینمان بخوابیم . در 19 سالگی لیسانس بیولوژی گرفتم و در همان آزمایشگاه مشغول کار شدم از بخت بد این کار هیچ در آمدی نداشت چون در آن زمان کسی به آزمایشگاه اعتقادی نداشت ، من باید خرج خانواده ام را می دادم ، بیکاری برای من مشکل بود تا اینکه یک روز در یکی از رستورانها ی سنتی بیروت با دکتر فرانسوی آشنا شدم و او به من توصیه کرد که رشته ای بخوانم که بتوانم برای خارجی ها کار کنم و گفت بهتر است در شرکتهای پیمان کاری کار کنم ، این پیشنهاد بهترین پیشنهاد بود. حدود 22 ساله بودم که از دانشگاه امریکایی بیروت مدرک مهندسی راه و ساختمان گرفتم و در یک شرکت فرانسوی کار پیدا کردم این کار هم با سختی های بسیاری همراه بود این شرکت کنترات راهسازی مرز سوریه و لبنان را به عهده داشت و مسیری خطرناک و غیر قابل عبور و در مسیری در ارتفاعی به نام حما ساخته می شود ماهی نمی شد که دکه کارگری از ارتفاعات پرت نشود .
کارگرها شبها پایین ارتفاع می خوابیدند و من تنها آن بالا می ماندم ، شب از صدای شغالها و گرگها خوابم نمی برد و گاهی موشها ی صحرایی و از همه بدتر مالاریا بود که گریبان گیر من شد و مرا مبتلا کرد دیگر از همه چیز و همه کس قطع امید کرده و خودم را برای مرگ آماده کرده بودم که پزشک فرانسوی با مقداری گنه گنه (کنین ) از بیروت رسید و همان قرصها به خواست خدا مرا از مرگ نجات داد. و دوباره کارم را در ارتفاع حما شروع کردم . حالا دیگر کارگرها با من نوعی ارتباط عاطفی پیدا کرده بودند و این باعث می شود که کارشان را به نحو احسن انجام دهند تا جایی که یک روز مهندس عالی رتبه فرانسوی با تعجب گفت فکر نمی کنم تا به حال مردم با هیچ مهندسی به این خوبی کار کرده باشند گفتم بله ، چون این کارگرها همه مسلمانند و من هم مسلمان هستم بنابر این حرفهای همدیگر را خوب می فهمیم و همین باعث می شود که آنها خوب کار کنند . به هر حال به من پیشنهاد کردند که روی معادن کار کنم ، پس اجازه گرفتم که کارم را فعلا به دفتر مرکزی در بیروت انتقال دهند که آنجا بتوانم درس خود را در رشته مهندسی معدن شروع کنم .
در 25 سالگی مهندسی معدن می خواندم و در معادن کار می کردم ، با مردم راحت شده بودم وآنها هم همین طور دروزی ها فقط به خاطر من است که اجازه دادند معادنشان استخراج بشود و همین مرا نگران می کرد که اگر فردایی پایم را از اینجا بیرون بگذارم آنها دیگر هیچ کنترلی به معادنشان نخواهند داشت ، تصمیم گرفتم که با رئیس طایفه ( عشیره) دروزی ها ملاقات کنم و موضوع را با او در میان بگذارم از آنجایی که او با وضع من آشنا بود به حرفهای من خوب گوش کرد و همان طورکه می خواستم یکی از پسرها ی با هوش خود را تحت اختیار من گذاشت تا به او زبان فرانسه یاد بدهم ، به خاطر این پیشنهاد سه شبانه روز برایم جشن گرفتند و اسبی ممتاز و درجه یک عربی به من دادند پسر ریس دروزیها آن قدر باهوش بود که کمتر از یکسال زبان فرانسه را به خوبی آموخت با ریاضی و معدن و محاسبات استخراج آشنا شد و همین طور به امور فنی حال دیگر او می توانست بالای سر فرانسوی ها باشد و جای مرا بگیرد.
حال ما یکسال است که در فرانسه اقامت داریم یک روز به همراه برادرم در پارک نشسته بودیم که من مرد افلیجی را دیدم که سال قبل در همین پارک با او آشنا شده بودم اما او دیگر افلیج نبود از پسرش موضوع را پرسیدم و همین امر باعث شد که با برادرم به فکر مادر بیفتیم و به همین امید ، هر دو رشته حقوق را رها کردیم و در رشته پزشکی تحصیل کردیم روزها را پشت سر گذاشتیم و سخت تلاش کردیم تا اینکه من در طول 4 سال و برادرم طی 6 سال درسمان را تمام کردیم و در بیمارستان دانشگاه پاریس مشغول به کار شدم اما حوصله ام سر رفت در حالی که چشمانم هم خیلی ضعیف شده بود تصمیم گرفتم که رشته تحصیلی خود را عوض کنم و چیزی انتخاب کنم که مثل پزشکی بدون فرمول نباشد و آدم را کمی اذیت کند.
 
اقدامات دکتر محمود حسابی :
از جمله اقدامات ارزشمند استاد برای نمونه به مواردی اشاره می کنیم:
- تأسیس مدرسه مهندسی وزارت راه و تدریس در آنجا (1306 هـ. ش)
- نقشه برداری و رسم اولین نقشه مدرن راه ساحلی سراسری میان بنادر خلیج فارس، تأسیس ارالمعلمین عالی و تدریس در آنجا (1307 هـ. ش)
- ساخت اولین رادیو در کشور (1307 هـ . ش)
- تأسیس دانشسرای عالی و تدریس در آنجا (1308 هـ. ش)
- ایجاد اولین ایستگاه هواشناسی در ایران (1310 هـ. ش)
- نصب و راه اندازی اولین دستگاه رادیولوژی در ایران (1310 هـ. ش)
- تعیین ساعت ایران (1311 هـ. ش)
- تأسیس بیمارستان خصوصی (گوهرشاد) به نام مادرشان (1312 هـ.ش)
- تدوین قانون و پیشنهاد تأسیس دانشگاه تهران و تأسیس دانشکده فنی (1313 هـ.ش) و ریاست آن
دانشکده و تدریس در آنجا (1315 هـ. ش)
- تأسیس دانشکده علوم و ریاست آن دانشکده از (1321 تا 1327 و از 1330تا 1336هجری شمسی) و تدریس درگروه فیزیک آن دانشکده تا آخرین روزهای حیات،
- تأسیس مرکز عدسی سازی- دیدگانی- اپتیک کاربردی دردانشکده علوم دانشگاه تهران،
- مأموریت خلع ید ازشرکت نفت انگلیس در دولت دکتر مصدق و اولین رییس هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران،
- وزیر فرهنگ دردولت دکترمصدق(1330هجری شمسی)
- پایه گذاری مدارس عشایری و تأسیس اولین مدرسه عشایری ایران (1330هجری شمسی)
- مخالفت با طرح قرارداد ننگین کنسرسیوم و کاپیتولاسیون درمجلس،
- مخالفت با قرارداد دولت ایران درعضویت سنتو«باکت بغداد» درمجلس،
- تأسیس اولین رصدخانه نوین درایران، تأسیس اولین مرکز مدرن تعقیب ماهواره ها درشیراز (1335هجری شمسی)
- پایه گذاری مرکز مخابرات اسدآباد همدان (1338هجری شمسی)
- تدوین قانون استاندارد و تأسیس مؤسسه استاندارد ایران (1333هجری شمسی) ژئوفیزیک دانشگاه تهران (1330هجری شمسی)،
- استاد ممتازدانشگاه تهران (ازسال1350هجری شمسی)،
- پایه گذاری مرکز تحقیقات و راکتور اتمی دانشگاه تهران و تأسیس سازمان انرژی اتمی و عضو هیئت دائمی کمیته بین المللی هسته ای(1330 - 1349هجری شمسی)
- تشکیل و ریاست کمیته پژوهشی فضای ایران و عضو دائمی کمیته بین المللی فضا (1360هجری شمسی)
- تاسیس انجمن موسیقی ایران، مؤسس و عضو پیوسته فرهنگستان زبان ایران(1349هجری شمسی) تا آخرین روزهای فعالیت.

پیشرفت کلیدی به سوی میکرو فضاپیماها

پراسانا چاندراسخار، گفت : " ما فرایندهایی در فضا که شدت گرما را از بین ببرند یا فضاپیما را در شدت سرما ، گرم نگهدارد ، نداریم . ممکن است این خیلی ناچیز به نظر برسد اما ، کنترل دمایی فضاپیما به طور قطع بسیار سخت است . فعلا ، هیچ راهی برای انجام آن برای فضاپیماهای خیلی کوچک وجود ندارد ."



با وجود بها 5 هزار دلارگردش یک پوند از محموله بار معلق پیرامون ، انتظار می رود میکروفضاپیما نیروی محرکه آینده توسعه ی هوافضایی باشد . با این صنایع مینیاتوری ، ناسا ، ارتش و شرکت های خصوصی قادر خواهند بود که کاوشگرها و ماهواره های بیشتر، باز کننده درها به سوی ژرفای کاربردهای جدید برای ارتباطات و دفاع ، با هزینه ی کمتر پرتاب کنند . اما قبل ازاینکه اولین میکرو فضاپیما بتواند پرتاب شود ، دانشمندان نیاز دارند سیستمهای تنظیم دمایی بزرگ به کار رفته را برای کمک به جلوگیری از سوختن سفینه های امروزی درنور خورشید فضا یا انجماد سفینه در درجه تاریکی فقدان خورشید ، کوچک کنند .



فضا یک محیط بی رحم است . خارج از محدوده ی گرم و راحت اتمسفر زمین ، هر شاتل و ماهواره ای به ستیزه با ، گرما و سرمای خیلی زیاد ، وزش نشات گرفته از ذرات بادهای خورشیدی و زبانه های متناوب خورشیدی ، قابلیت ایجاد خوردگی توسط اتم اکسیژن و دسته ی امواج فرابنفش نیاز دارد .


بالاخره ، اینجا سنگهای آسمانی بسیار ریز ؛ خرده های باقی مانده سرگردان فضایی در سرعت بالای 20 هزار مایل بر ساعت –تقریبا دهها ساعت سریعتر از هر گلوله ای در روی زمین - وجود دارند .


چاندراسخار و تیم اش باید تکنولوژی تنظیم دمایی ای بسازند که بتواند با تمام این خطرات ستیز کند و هنوز به اندازه کافی برای استفاده در میکرو فضاپیماها روشن باشد .



در فضاپیماهای بزرگتر " حائلها "ی مکانیکی - که چاندراسخار آنها را " درپوشهای عظیم پنجره "

می نامد - و حلقه های لوله های خنک سازی ، کنترل دمایی را انجام می دهند . جز معایب سنگینی و قیمت ، این تکنولوژیها برای ترکیب با میکرو یا نانو فضاپیما دشوار یا غیر ممکن هستند .



چاندراسخار به عهده گرفتن موضوع را از سال 2003 به عنوان یک شاخه از یک تکنولوژی نظامی آغاز کرده است . راه حل او طراحی شناخته شده به عنوان " سیستم الکتروکرومیک پوسته نازک نشر متغیر " ، یک " ساندویچ " باریک ، قابل انعطاف که شبیه پلاستیک به نظر می رسد و زمانی که یک بار الکتریکی به آن داده می شود می تواند تغییر رنگ دهد .


غشای نازک می تواند در میکرو فضاپیما مانند یک پوست ، مبدل رنگ از روشن به تیره مبنی بر در معرض بودن خودش در برابر نورشدید خورشید یا تاریکی خیلی زیاد به کار رود.چاندراسخار افزود که "تغییر رنگ" در فروسرخ همانندطیف نور مرئی است

فیلم تغییر مکان می دهد از یک وضعیت "نشر" بالا -یا نشر مقدار زیادی گرما – در دماهای گرم و یک نشر کم یا عایق گذاری ، وضعیت در دماهای انجماد . فیلم گرمایی همچنین یک لایه ی حفاظت کننده شامل اکسیدهای ژرمانیوم و سیلیسیوم دارد که آن را در مقابل اتم اکسیژن حفظ می کند ، که می تواند سفینه ها را پوسیده کند– یک مشکل جدی برای ایستگاههای فضایی و ماهواره های اساسی ارتباطاتی- و مدت عمرشان را کوتاه کند .



روکش اکسید سیلیسیوم همچنین یک کاهنده ی "جذب خورشیدی" به سوی پوست را ارائه می دهد . حتی در وضعیت رنگ روشن خودش ، پوست هنوز جاذب بالای تابش خورشیدی است و بعنوان نتیجه می تواند گرمای زیادی بدست آورد. روکش تضمین می کند که جذب خورشیدی زیر یک مقدار که مانع گرم شدن پوست تحت تابش مستقیم خورشیدی می شود ، می ماند .







با اینکه پوسته کمتر از یک صدم اینچ ضخامت دارد ، به اندازه کافی برای مقاومت کردن در برابر سنگهای ریز آسمانی درحال پرواز در میان فضا محکم است .



چاندراسخار ،محقق شرکت اشوین – اشس (Ashwin-Ushas) که پژوهش را به همراه ناسا انجام می دهد ، گفت :" آزمایش برای سنگهای ریز آسمانی خیلی ساده بود ما فقط یک توپ پر از ذرات کوچک و سوزنهای باریک نیزه مانند بر روی آن را شلیک کردیم " .



دیگر آزمایشات با بیشترین درجه حالت ارتجاعی پوسته را تایید می کنند . برای شبیه سازی جانشینی گرما وسرمای شدید فضا ، ابزار در خلا و در معرض دماهایی که به طور مداوم بین -58 و 212 درجه ی فارنهایت متناوب است بیش از چندین ماه قرار گرفته است. پوسته به طور موفقیت آمیزی این و سایر آزمایشهای ماندگاری را تحمل کرد . چاندراسخار گفت ابزار نتایج خیلی خوبی را در کل حاصل داده است .



چاندراسخار گفت :"این کار یک بهبود بنیادی را روی کارهای قبلی معرفی شده بوسیله ی این شرکت در الحاق یک لایه ی محافظت کننده نشان می دهدکه به طور موثر جذب خورشیدی را تا یک مقدارقابل پذیرش کاهش می دهد . تکنولوژی الکتروکرومیک نشرمتغیر یک تکنولوژی کاملاجدیدپیشگام توسط این شرکت است .بنابربهترین اطلاعات ما ، هیچ گروه دیگری هیچ کاری را در این حیطه انجام نداده است."



ناسا قصد دارد تا اولین نمونه های اولیه میکرو فضاپیما درحال کاررا درسال 2013 تهیه کند ، همچنین چاندراسخار گفت که تیم اش درحال کار کردن برای تهیه فیلم گرمایی آزمایش شده در فضا در نزدیکترین زمانی ممکن هستند .



گسترش دیگر ، میکروفضاپیما در صور فلکی پرواز خواهد کرد ، آنها را تقریبا برای آشکارسازی یا سوزاندن در بیرون آسمان غیر ممکن می کند . با پرتابهای ارزان قیمت تر و یک تعداد زیادتر از ماهواره های کوچک در مدار ، میکروفضاپیما می تواند قلمرو ماهواره های ارتباطی را با ، بسط دادن پیشرفت برای صنایعی که اکنون برای تهیه آن ها قادر نیستند ، وسیع کند . کشف اجتماع بهبودیافته همان اندازه که سریعتر و معتبرتر می شود و ارتباط از دور در دسترس جهانی فقط یک شروع خواهد بود .


همچنین برای پوسته گرمایی به کار بردن درزمین امکان دارد .چاندراسخار گفت که کشورهای با آب و هوای گرم یا سرد می توانند خانه ها را با این پوسته تغییررنگ و نشر را به ارزانی برای تنظیم بهتر دما بسازند . او قبلا به پرسشهایی از آنطرف دریاها برای ایجاد پوسته ی بلوک های سیمانی با پوسته ی تنظیم کننده دما رسیده بود .چاندراسخار گفت که به ساختن پوسته گرمایی علاقه دارد " تعداد زیادی از مهندسان فضاپیما به ما گفتند که اگر ما این تکنولوژی را داشتیم به ما آزادی طراحی خیلی بزرگتر برای میکروفضاپیمای آینده را می داد. "
منبع:http://www.sciencedaily.com/releases/2008/08/080819160053.htm

آلبرت انیشتین

آلبرت اینتشین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم آلمان از پدری به نام هرمان اینشتین و مادری به نام پیش از ازدواج پاولین کخ به دنیا آمد. او پسر اول از دو پسر خانواده بود. خانواده در سال بعد به شهر مونیخ که در آن هرمان و برادرش یعقوب یک کارگاه مهندسی برق دایر کرده بودند نقل مکان کرد، یکسال پس از آن دختری به نام ماریا نیز در خانواده به دنیا آمد. خانواده آنها با فرهنگ، کتاب دوست و دوستدار موسیقی بود و به داشتن شیوه های فکری لیبرال و مبرا از خشک اندیشی مباهات می کرد. پیش از آنکه اینشتین به مدرسه برود واقعه ای رخ داد که او را دگرگون کرد. به گفته خود او بچه چهار یا پنج ساله ای که بودم پدرم به من یک قطب نما نشان داد ک از مشاهده آن احساس دیدن یک معجزه را کردم. در وراء اعماق آن گونه اشیاء باید چیزهایی نهفته می بود- گسترش جهان اندیشه ما به یک معنا با فاصله گرفتن از مفهوم معجزه است که تحقق پیدا می کند.». اینشتین در شش سالگی وارد مدرسه شد. او گرچه آبش با معلمان ابتدایی خود در یک جوی نمی رفت درآنجا عملکرد آموزشی خوبی داشت. او در سالهای نخست مدرسه شاگردی ضعیف بود اما واقع امر آنست که نمره هایی عالی می گرفت و برخلاف روش یادگیری حفظی آزار دهنده و سخت مدرسه بارها شاگرد اول کلاس نیز شد. اینشتین در ده سالگی به دبیرستان (گیمنازیوم) نمونه لوئیتپولد انتقال یافت و در آن تحت آموزش سخت سربازخانه مانند معمول آن ایام قرار گرفت. اینشتین تا پانزده سالگی در گیمنازیوم لوئیتپولد باقی ماند و در آن به گرفتن نمره های خوب در دروس ریاضی و زبان لاتین ادامه داد. او همیشه هم محبوب مربیان خود نبود. معلم درس یونانی او زمانی به پدر او هرمان گفته بود که فرقی نمی کند که آلبرت چه رشته ای را برای حرفه آینده زندگی خود انتخاب کند، هریک را برگزیند درآن ناکام خواهد ماند.
در دوره دبیرستان دو اتفاق درخور توجه خاص برای او پیش آمد. نخست آنکه در دوازده سالگی مصمم به حل معمای جهان عظیم شد. در آن سال که مطالعه مادام العمر خود درباره جهان عظیم را شروع کرد نسخه ای از کتاب هندسه اقلیدس نیز به چنگ آورد که در آینده از آن بارها به نام کتاب مقدس هندسه یاد کرد. او حساب دیفرانسیل و انتگرال را نیز به شیوه خودآموزی یاد گرفت. شخص دیگر موثر در زندگی اینشتین ماکس تالمود از دوستان نزدیک خانوده او بود. او به اینشتین کتابهایی درباره علوم و بعداً درباره فلسفه برای خواندن می داد و بعد ساعتها با او درباره آنها به گفتگو می نشت. سرگرمی ذوقی اصلی اینشتین چه در روزهای دبیرستان و چه در سالهای آینده زندگی موسیقی بود. آلبرت با خودآموزی نوازندگی پیانو را یاد گرفت و تا پایان عمر به نواختن پیانو و ویولن ادامه داد.
کسب و کار برقی پدر اینشتین در سال 1894 به شکست انجامید و خانواده به شهر میلان ایتالیا نقل مکان کرد اما آلبرت برای اینکه دبیرستان را تمام کند در مونیخ نزد اقوام باقی ماند. او که در مدرسه اکنون از پیش نیز ناشادتر شده بود و غم دوری از خانواده هم داشت از کار مدرسه دل کنده و به آن بی اعتنا شد. نمرات امتحانی اش لطمه دید و کار او به آنجا کشید که یکی از معلمان از وی خواست دیگر از مدرسه برود. آلبرت این پیشنهاد را پذیرفت و بی آنکه والدینش را مطلع کند گیمنازیوم را بدون اخذ مدرک دیپلم ترک کرد. اینشتین چندی بعد شنید که مؤسسه پلی تکنیک زوریخ از داوطلبان دیپلم دبیرستان نمی خواهد و به جای آن از آنها یک امتحان ورودی می گیرد. وی برای دادن این امتحان در سال 1895 به زوریخ رفت و گرچه در امتحان مواد ریاضی و علوم نجومی از عهده برآمد، در کل موفق نشد پس از آن در سال 1896 بار دیگر در امتحان ورودی مؤسسه شرکت کرد و این بار برای گذرانیدن یک دوره چهارساله که وی را واجد شرایط شغل دبیری می کرد، پذیرفته شد. اینشتین در بهار سال 1900 دوره درسی خود را در پلی تکنیک زوریخ تمام کرد و در جستجوی یافتن کاری پرداخت. او درجه دانشگاهی خود را در رشته فیزیک و همزمان با سه دانشجوی دیگر که هر سه بلافاصله با سمت مدرس دستیار به استخدام خود دانشگاه درآمدند گرفت. اینشتین که مایل نبود از نظر مالی سربار خانواده باشد بویژه که خانواده درگیر مشکلات مالی نیز بود سرانجام توانست یک شغل معلمی پاره وقت گرچه موقتی پیدا کند. اینشتین سرانجام در ماه ژوئن سال 1902 با مساعدت مارسل گراسمن در اداره ثبت اختراعات سوئیس در برن کاری با عنوان کارشناس فنی درجه سه بدست آورد. با فرارسیدن سال 1905 سن او دیگر به بیست و شش سال رسید و در محیط کار خود اداره ثبت اختراعات شهر برن احترام زیادی کسب کرده بود. خلاقیت فکری او در آن ایام از هر زمان دیگری بیشتر بود. اینشتین در ماه مه سال 1905 کار تألیف مکالمه ای را به پایان آورد که هفده سال بعد جایزه نوبل را نصیب او می کرد. او در ژوئن آن سال نیز مقاله دیگری نوشت که به پاس آن به دریافت درجه دکترای دانشگاه زوریخ نائل آمد. اینشتین پس از چهار مقاله علمی دیگر در مجله علمی بسیار معتبر آنالن در فیزیک منتشر کرد که مقاله سوم آن نظریه نسبیت خاص دید انسان درباره جهان هستی را برای همیشه تغییر داد. او همه این توفیقات را با کار در تنهایی در اتاق پشتی آپارتمان کوچک خود در برن به دست آورد. نظریه نسبیت خاص را چنانچه بخواهیم برای یک دانشجوی فیزیک خلاصه کنیم به این صورت بیان می کنیم:
1- سرعت نور همواره ثابت است.
2- در حرکت با سرعت نور زمان متوقف می شود.
3- در حرکت با سرعت نور، جرم متحرک بینهایت می شود. E=mc2
باید گفت نظریه نسبیت خاص مدعی نسبی بودن همه چیز نیست و فقط می گوید که چیزهایی مانند زمان و مکان (فضا) که از نظر دنیا مطلق بودند، نسبی هستند و چیزی مانند سرعت نور که نسبی انگاشته می شد، مطلق است.
بنا به اظهارات اینشتین نسبیت سبب می شود که حوادث برای یک ناظر در مقایسه با ناظری دیگر کندتر پیش بروند و این شامل وقایع مربوط به زندگی مانند فرآیند پیری نیز می شود.
اینشتین به مقاله سال 1905 خود گونه ای پانوشت ریاضی نیز افزود. وی در آنجا وجود رابطه ای بین انرژی و جرم را به اثبات رسانید. به موجب فرمولی که وی برای کمی کردن آن رابطه به دست داد محتوای انرژی (e) مقدار ماده ای به جرم m برابر با حاصلضرب مقدار جرم در مجذور سرعت نور (c) است. این فرمول را عموماً به صورت e=mc2 می نویسند. مقاله سال 1905 اینشتین امروزه نه تنها به صورت یک نظریه بلکه به مثابه بیانی از واقعی بودن نسبیت نیز پذیرفته اند. اهمیت نظریه نسبیت خاص برای علم به اندازه اهمیت وجود اتم برای آن بنیادی است. پس از نظریه نسبیت خاص، فرضیه نسبیت عام را پیشنهاد داد. چکیده آنچه اینشتین در نظریه نسبیت عام خویش نشان داه است چنین است:
1- جرم لختی (اینرسی) دو کلمه مختلف برای چیز واحدی است (اصل هم ارزی)
2- در اندیشه پیرامون فضا باید چهار بعد را در نظر گرفت: طول، عرض، ارتفاع و زمان. زمان بعد چهارم است و هر حادثه که در کیهان رخ دهد در یک جهان چهار بعدی فضا- زمان است که روی می دهد.
3- فضا- زمان به سبب اجرام بزرگی مانند خورشید خمیده یا تورفته است. میزان این تورفتگی میزان قوت یا شدت میدان جاذبه ثقلی (گرانی) است. سیاره ای مانند زمین که به گرد خورشید در حرکت است مسیرش از آن رو بیضی شکل نیست که خورشید آن را به خود می کشد، بلکه از آن رو است که میدان (تورفتگی که در فضا به سبب حضور جرم خورشید به وجود آمده است) به گونه ای است که کوتاهترین مسیر ممکنی که سیاره می تواند در فضا- زمان در پیش بگیرد یک بیضی است. براساس دو فرضیه نسبیت خاص و عام انیشتین اندازه های یک جسم متحرک در سمت حرکت با سرعت نور به صفر تمایل پیدا می کند و زمان متوقف می شود. به این دلیل سرعت نور (000/ 300 کیلومتر بر ثانیه) بالاترین سرعت ممکن تمام سرعتهاست. انیشتین علاوه بر آن در کنار مسائل زیادی که مطرح کرده است ادعا می کند که کائنات پایان ناپذیر نیست بلکه فضایی در خود بسته و پایان پذیر است. انیشتین علاوه بر چاپ و نشر نظریه نسبیت عام دو مقاله دیگر در سال 1917 انتشار داد. یکی از این دو مقاله به برانگیزی الکترونها به تابش نور می پرداخت که مفهومی بود که سرانجام اساس کار لیزر رها شد و دیگری به ساختار کیهان می پرداخت که امروز آن را عموماً اساس دانش کیهان شناسی جدید می دانند. این تلاشهای فکری زیاد در مدتی به آن کوتاهی سرانجام لطمه خود را زد و او نیز مانند (نیوتن و ماکسول) در اثر آن کارهای فکری دشوار دچار ناراحتی عصبی شد وضع جسمی او نیز به هم خورده بود. او حتی در مدتی که ضعف جسمی داشت به گونه چشمگیری مولد و خلاق بود از جمله فرضیه های بعدی او توضیح و بیان ریاضیاتی قوانین نیروی گرانش و الکترومغناطیس می باشند. در سالهای پایانی زندگی دیگر تندرستی او رو به زوال بود به طوریکه دیگر نه ویولن می توانست بنوازد و نه توان انداختن زورق بادبانی خود را به آب داشت. اینشتین در تاریخ 19 آوریل سال 1955 در سن 76 سالگی در حالی که در خواب بود در بیمارستان پرینستون درگذشت اینشتین چیزی بیش از یک دانشمند، یک فیلسوف و یک سیاستمدار بود. او مدتهای طولانی در خاطره کسانی که او را می شناختند زنده خواهد ماند. فردی متعهد و فروتن که نبوغ علمی او شناخت و آگاهیهای جدیدی را از اسرار عالم برای تمام جهانیان به ارمغان آورد و در تاریخ بشر او به عنوان یکی از بزرگترین متفکران که در زمین وجود داشته و زندگی کرده است، به شمار می آید